سهراب

پرس و جو کنان بلاخره آن استخری را یافتیم که سهراب کنار آن شعر می سرود ... جایی بسیار خلوت و آرام که تنها یک زن میانسال آن اطراف بچشم می خورد... من جلو رفتم و از او سوال کردم... گفت اینجا دو سه نفری هستند که او را می دیده اند و بخاطر دارند ولی در حال حاضر اینجا نیستند... ... ...   

و چنان محو آن محل شدیم که فراموش کردیم عکس بگیریم. فقط به تماشایی و آهی و لبخندی گذشت و سپس بازگشتیم.  

نظرات 9 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 8 دی 1390 ساعت 09:06 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

به سراغ من اگر می ایی نرم و اهسته نیا
بشکن این سنگ سکوت که
در این تنهایی
جان به لب امده است

آنا چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

پاریسیَن مونلایت...آناتما


این هم اسم اهنگ که می خواستی عزیز مهربانم

آنا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

کجایی

آنا دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

آنا دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 01:14 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

به به
عکس هم که گذاشتی

از بدحالی بلند شدم
اما یک دفعه پریدم به یک پست عجیب فلسفی
بیا و بخوان و نظرت را هم بگو لطفا

باشماق یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 10:26 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

حیف که عکس نگرفتی
دفعه دیگه اگه رفتی حتما یادت باشه عکسی بگیری

سعید محسنی یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 10:21 ب.ظ http://saeed-mohseni.blogfa.com

دیدی سهرابم حق داشته محو بشه و...

ANNA یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

عزیزم بسیار سپاس از نگرانی ت
در یک خصوصی توضیح خواهم داد
رمز را هم می دهم بهت
عزیزمی

ANNA یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

گاهی انقدر محو می شویم که عکس می گیریم اما در ذهنمان ثبت می کنیم
و این تو شدی

سلام خورشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد