وقتی که می روی انگار چند تکه از قلبم را از جا می کنی و با خودت می بری ... نمی دانم دقیقا از کجا بر میداری که جایش این همه درد می گیرد و سپس تا مدتی سوزش عجیبی دارد.
روزنه ای ایجاد می شود و باد سرد به داخل قلبم می وزد و سرمای شدید وجودم را پر می کند. ضربان قلبم کند می شود و سرما را با تمام سلولهایم حس می کنم.
دلم می خواهد خواب دیده باشم و بیدار شوم.
ساعت ها می گذرد ... روزها می گذرد ... و کم کم جای آن تکه ها دوباره پر می شود و به رفتن تو عادت می کنم...
و این عادت کردن ها را هم مثل رفتند دوست ندارم .
فَـــرقی نمیــکنَـــــد
لنـــــز دوربیـــــن بَــــر روی چــــه تَنظیـــــم باشَــــــد
تنهــــــا تصـــــویــــر توســــــت
کـــــــه دَر چشـــــــم مَن
قــــاب میشَــــــوَد.
عجـــــــــایب هشت گانہ اَند...
آغــــــــوشِ "تـــــــــو"
هیچ بُعـــــــدی ندارد ..
واردش کــــــــــہ شوی ،
زمــــــان بی معنــــــــا میشـود...
بی آنکـہ نفـــــس بکشی روحـــــــــــَت تآزه می شود ..
هنگامی که آوازه کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش....
هنوز نیامده ؟
به روز نمی کنی ؟
باشد من برای تو شعر می نویسم
خوب شد که امدی
دلم خیلی برایت تنگ شده بود و میخواستم نگرانت شوم که شعاعت مرا گرم کرد
سلام عزیزم
سرما خورده ام و به حرفت گوش داده ام و روشن کرده ام
خوبی عزیز دلم ؟
گاهی به او حسودیم می شود که خواهری مثل تو دارد
و هی به خودم نهیب می زنم
و به این نتیجه می رسم که تو هم خواهر مجازی و دوست ارزشمند منی
هنوز هم سکوت…
با دیدنت شده ام مات و مبهوت…
دستانت را میفشارم
تو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارم
گرمای آغوش تو
سر میگذارم بر روی شانه های تو
سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم
تو گوش میکنی و با من هم ترانه میشوی
خوشحال باش که کارش طوری ست که می تواند جاهای دیگر از این کره ی خاکی را هم ببیند
و حتی قاره ی دیگر را
شاید به قول یکی
همیشه یک چیز مثبت هست که بخواهیم به ان توجه کنیم
سلام دختر خوب خورشید خانم
بانو جان
خدا شما را برای هم نگه دارد
و همیشه سالم و سرزنده باشید
fek nemikonam bshe b nabude kac adat kard.an k3sale natunestam
فکر کنم اشکالی در نظرات وبلاگت ایجاد شده چون من هر چی تلاش کردم نظر بدم موفق نشدم .... شعرت زیبا بود
این عکس منو خیلی تو فکر برد یک بانوی تنها با یک ساک و جاده ی بی انتها
سنبل تنهایی
خیلی از آدما درسته که دور و ورشون ممکنه خیلی هم شلوغ باشه ولی در درون تنها هستن و این تنهایی براشون شادی نداره
سلام و درود
سر بزنید و مایل بودید بگید تبادل لینک کنیم.