نگاه

زل زدی به چشم هایم هرچه تلاش می کنم نمی فهمم چه می گویی! شاید هیچ نمی گویی و من بیهوده در نگاه تو به دنبال چیزی از جنس کلمه می گردم. شاید قصدت از این نگاه یافتن حرف من باشد و فقط سوال می کنی... پس چرا هیچ صدایی بلند نمی شود؟ سکوت میان چشم های من و تو می رود و می آید... چه کسی می خواهد آنرا بشکند؟!...

نظرات 3 + ارسال نظر
سپهر سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 01:58 ق.ظ http://acappuccino.blogsky.com/

سکوتت شبیه به درد دل است برایم این روز ها

ANNA دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

کلا سکوت را دوست ندارم
حتی وقتی فریاد می کند




در اغوشت که باشم
نفس هم نمی خواهم
چه رسد به سخن


باشماق یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

خمودگی را در نگاهت احساس می کنم و آن سکوت پر معنایت
که هزاران کلمه را با خود دارد و آن برق نگاه هایت که بدون غرش و صداس
بازهم بگو که من معنی نگاهت را نمی دانم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد