هدیه روز معلم

 

دو روز مانده به هفته معلم، مریم دانش آموزی که معمولا ساکت و آرام بود، به جنب و جوش خاصی افتاده بود. خیلی فکر کرده بود و بلاخره از اینکه هدیه ای برای معلم دوست داشتنی خود یافته بود در پوست خود نمی گنجید. زنگ اول دو مرتبه تا میز معلم رفت و منتظر فرصت شد تا هدیه اش را بدهد ولی نشد. زنگ دوم سه مرتبه ... زنگ سوم به محض اینکه به میز معلم رسید معلم با زیرکی دستش را گرفت و پرسید: مریم امروز با من کاری داری؟ مریم با مکث جواب داد: بله خانم میشه من هدیه روز معلم رو زودتر بهتون بدم؟ معلم خندید و گفت: عزیزم من هدیه نمیخوام همین که درس هاتو بخونی برای من هدیه است. وقتی دید مریم ناراحت شد بلافاصله گفت : باشه دخترم

مریم دوید سمت کیفش یه چیزی مشت کرد و با اشاره به معلم نشون داد که می خواد اونو بیندازه داخل کیفش. به سرعت و با لبخند رفت سر جاش نشست و یه نفس راحت کشید.

زنگ آخر خورد و معلم هدیه مریم رو از کیفش بیرون آورد، یه تیکه پاره شده از جعبه کفش به شکل مثلث که 8 تا گیر سر مشکی به شکل ربع یک دایره با دقت روی اون زده شده بود. اونو داخل کمد کلاس گذاشت و رفت خونه.

روز بعد مریم با چشمانی پرسشگرانه به معلم سلام کرد. معلم گفت: مریم جان دستت درد نکنه هدیه ات خیلی خوب بود اتفاقا من به این گیر سرها احتیاج داشتم، ممنون. مریم از خوشحالی بال در آورد و بقدری شاد بود که نمی تونست ساکت بنشینه و مرتب شادی شو به بقیه دانش آموزان منتقل می کرد.

یک هفته گذشت. صبح روز شنبه مریم با اندوه زیاد وارد کلاس شد، غصه توی چشمای درشت و گود افتاده اش موج میزد. زنگ تفریح معلم بالای سرش رفت و ازش پرسید: دخترم اتفاقی افتاده؟ مریم با ناراحتی جواب داد: خانم اون گیرها که بهتون هدیه دادم ماله خواهرم بود حالا اون ها رو میخواد، نمیدونم چطوری بهش بگم که من اونها رو بدون اجازه برداشتم!

معلم دستش رو روی سر مریم کشید و با لبخند بهش گفت: دختر گلم اشکالی نداره من اونها رو بهت میدم. چشمای مریم برق زد و به معلم خیره شد، با رضایت خندید، به طرف حیات دوید و توی هیاهوی بچه ها گم شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
هلو دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 ساعت 09:18 ب.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد