Botax

 

چِلِپ چِلِپ سر سوزن با استخوان پیشانی اش برخورد می کرد و از پوستش خارج می شد و دوباره چند سانتی متر دورتر فرود می آمد. آقای دکتر با آهنگی خونسرد بی خطر بودن تزریق بوتاکس را توضیح می داد. دهمی، یازدهمی و همینطور تا کناره های ابروهایش چِلِپ چِلِپ صدا کرد. سوزن به طور مورب از کنار چشم، زیر پوست حرکت کرد و سم سبک به سرعت خالی شد.

"تمام شد می توانید بلند شوید"  

چشم هایش را بسته بود صداها را می شنید ولی نمی توانست تکان بخورد. احساس کرد مغزش از گلوکز خالی شده، نمی توانست فکر کند، سرش خالی خالی بود، مثل یک بادکنک باد می شد و بزرگ و بزرگتر می شد ... دلش می خواست تا ابد همینطور بماند.

خواهرش متوجه شد و با نگرانی صدایش زد، چقدر صدایش از همیشه زیباتر بود...

با نگرانی دکتر را صدا کرد...

صندلی خوابانده شد و هر دو پایش بالا رفت ... ناگهان خون زیادی به سرش هجوم آورد و بادها خالی شد، سرش شروع به کوچک شدن کرد و آنقدر کوچک شد که می توانست فکر کند و به آرامی بگوید: خو و و بم  ... خوو و بم

نظرات 7 + ارسال نظر
شوکا شنبه 17 دی 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://www.molavishooka.blogfa.com

من هم آنقدر خون از سرم شتک زده که می توانم آرام و کشدار بگویم خوووویم...
تو خوبی خورشید؟


لینکت کردم خورشید خانوم..

ANNA جمعه 16 دی 1390 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

چشمهایت سیراب سراب


و نگاهم،


تاول زده از تابش تشنگی


برویم دعای باران بخوانیم *.



تو با دل من



من با دل تو

ANNA جمعه 16 دی 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

آنشرلی هم نشدیم که ازمون بپرسن:
آنـــــــــــــــ ـــه تکرار غریبــــــــــــــانه روزهایت چگونه گذشتـــــــــــــــــــــ ـــ؟؟؟؟

ANNA جمعه 16 دی 1390 ساعت 08:01 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

نیمه داستانک زیبایی در اوردی عزیزم

ANNA جمعه 16 دی 1390 ساعت 08:01 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

خودت تزریق کردی ؟
مبارکت باشه

پرچونه پنج‌شنبه 15 دی 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://porchouneh.blogsky.com

بوتاکس کردین؟
مبارکــ باشه ...
درد نداشت؟

سعید محسنی پنج‌شنبه 15 دی 1390 ساعت 11:41 ب.ظ http://saeed-mohseni.blogfa.com

منم اگر می دونستم چمه که می رفتم بوتاکسمو می زدم...راستی دردش زیاده؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد