Somewhen

گاهی وقتها همه دنیا  

همین خانه می شود 

گاهی وقتها همه کس من 

تو می شوی 

گاهی وقتها یک نگاه تو  

نفس من می شود 

ولی بیشتر وقتها ... 

وصفش ناگفتنی است ...

نظرات 4 + ارسال نظر
سپهر چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 10:07 ق.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

و بیشتر وقت ها نیستی که ببینی

ANNA پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://lapeste.blogksy.com

لعنت به آن سال‌ها، سال‌های چهل

که نگذاشت دیوانگی کنیم،- سیر!

و پرتابمان کرد این سو

لعنت به آن جغرافیای مریض که پایمان را بست،- سفت!

و کاشتمان اینجا

لعنت به ژن‌های دیوانه

با آن بازی‌های مسخره که همه چیزمان را نوشت از قبل.،

بی که چیزی بپرسد از ما

که همه چیز را کشید به دقیقه‌ی نود،- لعنتی!

حالا، مثل خری که توی فلسفه مانده نشخوار می‌کنیم.

مثل مراسم بعد از ختم، همه با نیشخندهایی در تسلای هم می‌کوشیم

کاش می‌دانستیم عزیزترین لحظه‌هایمان،

فدای چیزی شد که به آن می‌گفتیم زندگی

چیزی که ندانستیم چیست و به ما نگفته بودند!



خنگ منم یا تو که قدر چشم‌هایت را در قافیه‌ی شعرهام ندانستم

تو که بی بهانه می‌آیی و در تمام واژه‌ها بهانه می‌گیری، می‌روی!



باید بروم فلسفه بخوانم،

آن قدر که مست، گیج، نفهم مطلق بشوم،-که!

یعنی از اول بیایم شروع کنم توی گل نمانم،- باز!

شعر بگویم و بخوانم،- هی!

آن قدر که عاشق کلمه‌ها بشوی و نتوانی حتی از توی کلمه‌ها هم بیرون بیایی

حتی برای یک لحظه!

حتی با بهانه!

کاش یک شب تمام فلسفه‌ی لحظه‌های من باشی،- گیر کنم پیشت!



معجونِ فلسفه،

شعر،

با من بیا

تا ته ته ته کلمات گم شویم با هم

مثل قافیه‌هایی

که زیر نرمبرف‌های دی ماه

عاشق شعر می‌شوند

عاشق فلسفه

ANNA پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 07:03 ب.ظ http://lapeste.blogksy.com

خوشحالم که این پست عاشقانه ات رو اینقدر دوست داشتم
و تو اینقدر زیبا نوشتی عزیزم

راستی اون پست قابل تو رو نداشت
و کمترین چیزی بود که می تونستم بهت بدم

ANNA پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://lapeste.blogksy.com

سلام عزیزم
هوگو می گه
ادمها در 2 حالت ترکت می کنند
یا حس کنن دوستشون نداری
یا حس کنن خیلی دوستشون داری
در مورد ما فکر کنم مورد دوم بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد