پر کن..

پر کن پیاله را 

کاین آب آتشین 

دیری ست ره به حال خرابم نمی برد ... 

فکر .. فکر .. فکر .. آنقدر فکر .. که هنگ می کنم .. مشغول نوشتن داستانی بودم که شخصیت هایش هر روز به سراغ ذهنم می آمدند و برایم شرح ماوقع می دانند ولی اتفاق عجیبی افتاد که دستم از قلم رها شد. شخصیت اصلی دختری ریز نقش با صدایی نازک بود.. خطوط چشمانش واضح و پررنگ بود.. صورتش گرد بود و همیشه لبخند می زد.. به ندرت با صدای بلند حرف می زد.. آرامش در نگاهش باله می رقصید.. امروز در محل کارم دیدمش.. اما پسر بود.. تمام مشخصات ظاهری اش مچ شده بود اما دیگر نمی شناختمش.. آخر همیشه شخصیت های اصلی من دختر هستند و من هرگز نتوانسته ام به درستی پسر ها را درک کنم.. سخت بود برایم که بپذیرم او را همان دختر ادامه دهم و از طرف دیگر با من ناگهان غریبه شد!! فکر .. فکر.. فکر ..  

 

نظرات 9 + ارسال نظر
پژوهنده پنج‌شنبه 31 فروردین 1391 ساعت 02:51 ق.ظ http://www.myfava.blogsky.com/

بانو فکر نمی کنم مشکل جدی ایجاد کند
اولا هیچ مردی صد در صد مرد نیست و هیچ زنی صددر صد زن نیست همه مردها مقداری رفتارهای زنانه دارند و همه زنها نیز صفات مردانه و این بد نیست و نشان می دهد روان ما در اصل یکی بوده
همه مردها می توانند مانند یک زن عاشق شوند بی دست و پا و خجول باشند در پیش قدم شدن ناتوان باشند عشقشان برود و هیچ غلطی نکنند همه مردها می توانند نارو بخورند خودکشی کنند و نامتعادل باشند شاید کمی جزئیات متفاوت باشد مثلا به جای خوردن قرص رگشان را بزنند یا وقتی به خودشان یا خدایشان فحش می دهند فحش های رکیک تری بدهند
در فامیل به طعنه گاهی به من می گویند که حس مادری قوی تری از زنت داری یا زنم می گوید تو گاهی رفتارهای کاملا زنانه داری در حالی که من در محیط کاری مدیری سخت گیر و مقتدرم که پرسنل خشن و بزرگتر از من به خوبی حرف شنوی دارند یک مرد می تواند تضادهای بسیاری داشته باشد ضمن اینکه شخصیت شما می تواند منحصر به فرد باشد
به نظرم داستانتان را ادامه دهید
نهایتش این است که اگر دوست داشتید با کمک دوستان کمی ویرایشش خواهید کرد.

سپهر یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

بعد که داستان تموم بشه
چطوری میشه اونو خوند ؟


ثبت نام نمی کنید ؟
اگه اره ، من اول

سپهر یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 09:27 ب.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

یک جام دگر ؟

باشماق جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 05:15 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

خلق داستان بستگی به روح و روان نویسنده در آن لحظه دارد اگه غمگینی نمی توانم داستانی را خلق کنی که شاد باشد و اگه شاد باشی مطمنا قلمت حزن آور نخواهد بود
آدم با شخیصتی که خلق می کند ارتباط بر قرار می کند در واقع خودش را در قالب داستان خلق می کند

ANNA پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

سعی کن در داستانات با جنس مخالف هم ارتباط برقرار کنی
احتمالا می تونی زیباتر بنویسی
خیلی جالب بود

ANNA پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

انسان "موجودیست" که

زیاد "موجود" نیست ... !

ANNA پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

چــه کسی می دانـــد

شـــاید شعرهای منـــ

اندوه فراموش شده ی عاشـــقی باشـــد

که هـــر روز

هـــزار بار

فضـــای کوچکِــــ ذهنش را گــَــــرد گیری می کنـــد

تـــا مگــر عشــــق را

از گِـــردِ خود رانده باشـــد

چـــه کسی می دانـــد !؟
...
...
...

ANNA پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

باید کسی بیاید
دلت را در دستانش بگیرد
نه تنـــــت را.....!

ANNA پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

زنها بدنبال مرد کاملند "
و مردها بدنبال زن کامل "
درحالی که نمیدانند خداوند آنها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده ..!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد