کنار ساحل شنی ذهنم نشسته ام .. آفتاب برق نگاهش را بر تنم دوخته است .. یک تکه چوب میان انگشتانم چپ و راست می شود .. اسم تو را می نویسم .. به اش ذل می زنم .. با دست درهمش می ریزم .. اسم خودم را نیمه .. هاجـ .. باز درهمش می ریزم .. نگاه می کنم به طرح های کودکانه .. همه جا پر است.. می نویسم .. هــــــــا .. از من و تو فقط یک هــا وجود دارد .. آنهم با موجها رفتنی است..
کاشک برای همیشه اون اسمها در کنار ساحل که با چوب حکاکی شده بود از ما یادگار می موند مثل یادگاری که بر ساقه اون درخت سپیدار هنوز که هنوز است مانده است در حالیکه از تو نشانی نیست
اسم ها مان را موج ها بردند
خودمان را باد
زیبا بود هاجر خانم
زیبا وبا احساس
__
اگر حسش رو داشتی به وب منم سر بزن
بدرود
سلام.بسیار زیبا بود.ایهام قشنگی بکار بردی.از اسمت و از زندگی فقط یک ها... مونده.نه فقط از از تو که از همه مون.راستی از ما که هیچ نمونده، حتی یه مه کوچک.اونهم خیلی وقته دود شده و رفته هوا.
سلام دوست من !
متنی ک پست گذاشتین ؛تداعی کننده ی خاطرات تلخ و شیرین خیلی از ماس . ی های بجا مونده از ماها شاید برای همیشه دیگه ما بودنش رو از دست بده .
غم انگیز بود .
زیبا و با احساس