..

یادداشت جدیدی در کار نیست .. همه اش تکرار است .. این زندان بزرگ همیشه پر بوده از زندانی و همیشه در و دیوارش پر شده از روزهای سخت یادگار شده .. تاریخ های با اهمیت و بی اهمیت .. شکایت و شکوه .. به حق و ناحق .. کسی حرف تازه بزند همه گوش تیز می کنند شاید میان آن همه کلمه دریچه ای برای رهایی .. از این رو که حرف زیاد زدند برخی گوش کر کرده اند که دیگر بیهوده امیدوار و سپس سرخورده نشوند .. برای خندیدن کافیست تصور کنی از زندان آزاد شده ای .. بدوی به سمت آسمان.. ناگهان برخورد کنی به حصارهای نامرئی .. پخش شوی روی زمین .. دست و پاهایت با فاصله زیاد .. فقط به خودت می خندی ..

نظرات 18 + ارسال نظر
آنا دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام خورشیدکم
خوب باش .

حوای بی آدم شنبه 6 آبان 1391 ساعت 12:45 ب.ظ http://http://meludi.loxblog.com/

زن قداست دارد برای با او بودن باید مرد بود نه نر
سلام دوست خویم .وبتون خوندنی وجالب بود دلنوشته هایی با احساس . مطالعه کردمو لذت بردم .مایلم لینکتون کنم . دوست داشتید به وبخونه ی منم سر بزنید.

حسینا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:55 ب.ظ http://acappuccino.blogsky.com/

فقط تصور آزادی

انا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:06 ق.ظ

کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد

و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند

یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره های رنگارنگ کند کند

یا برهنه در برف دی ماه فرو غلتد

و به آفتاب تموز بیاندیشد

نه هیچ کس هیچ کس

چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد

از این که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست

بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید.

نه هرگز هرگز

هیچ کس

چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد



شکسپیر

انا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:05 ق.ظ

باشماق
همیشه همه چیز به همون سادگی که می بینیم نیست
حتی اگه خیلی خونسرد افریده شده باشیم
باور کن .

انا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:04 ق.ظ

آرام و بی صدا
گذر می کنم
از سکوتی که در تو جاریست
شاید
نسیمی بر هم زند
رسم غریب انزوا را
در افلاک

انا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:04 ق.ظ

باشماق
حال این روزهایم را چه زیبا سرودی

dr Mashhadi سه‌شنبه 2 آبان 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://seda75.persianblog.ir

Hi,Thank U.Ok

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:16 ب.ظ

اگر زندگانی برای باور کردن و دوست داشتن است ...
من مدت ها باور کرده ام و دوست داشته ام ....
مدت ها راست گفته ام و دروغ شنیده ام ...
حال بس است .
"نیما یوشیج"

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

برای ِبـی آرزو بودن ِمن نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ..

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

حرفهایت بوی دوستتـــ دارمـ می دهد ...
دوســتشان دارم ...
اما فکری به حال چشمهایتـــــ بکن...

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:14 ب.ظ

جنـــس بغــض مــטּ

آטּ قــدرهـــا هــم خــوب نیســـت

تـا نـامـت را میشــنوב

طفلــک میشــکنــב ...!!!!!

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

نه اینکه دردی نیست ؛

گلویی نمانده برای فریاد ...

آنا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

اصلاً نه تو ، نه من ...
تقصیر هیچ کس نیست ...!
از خوبی تو بود
که من ،
بد شدم ...

محمد جمعه 28 مهر 1391 ساعت 11:09 ب.ظ

چقدر تنها بودم

چقدر تنهایم

چقدر مشق نوشتم

چقدر نامه

چقدر عاشق بودم

و هیچ کس خبر نداشت

چقدر در اولین شب مستی راست گفتم

چقدر شبهای بیمارستان را تاب آوردم

چقدر قلبم تند می زد آنشبی که مرا برگزیدی

چقدر در اوج بودم آنشبی که مرا بوسیدی

.

.

چقدر تنهایم امشب ، بی تو

مهر هم تمام شد اما بدون بوسه های تو طعم مهر نداشت...

باشماق جمعه 28 مهر 1391 ساعت 06:39 ب.ظ

آنا
اومدی و دیدمت ولی چه فایده که گوش هایت را برای حرفهایم با دست محکم گرفته ای

باشماق جمعه 28 مهر 1391 ساعت 06:27 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

چقدر عجیب است دریا....
همین که غرقش می شوی تو را پس می رند
مثل آدمها ....

dr Mashhadi پنج‌شنبه 27 مهر 1391 ساعت 09:46 ب.ظ http://seda75.persianblog.ir

سلام.چقدر ناامیدانه؟!! دیگه انقدرها هم که شما مینویسی بد نیست.همه ی روزها هم سخت نیست..درسته که حکومت شادی رو از مردم گرفته و غم و غصه فراون شده اما یه کم مثبت تر نگاه کنی با گذشت زمان همه چیز درست می شه.من هم در درک هدف زندگی موندم اما همیشه چیزهایی هست که فقط بخاطر همونها آدم از بودن لذت می بره..دلم میخاد یک روز باهات صحبت کنم.

سلام .. من برای خودم متاسفم که اینهمه ناامید شده ام .. نبودم .. دنیایی از تو سپاسگذارم که همواره با پیامهایت حال مرا عوض می کنی .. حتما ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد