فقط برای توست .. هر چه نگاه دارم برای تماشای توست .. تابلوی نگاهم اما خالیست .. تو که بخواهی می نویسم .. تو که بخواهی .. .. .. پیله ام را سخت و سفت بسته ام .. خیالم از ورود همه خاطر جمع است جز تو .. دست من که نیست ..
سلام.من نمی دونم این تو کیه که انقدر برات باارزشه!!او که بخواهی می نویسی و اگه نخواد نمی نویسی؟!!آخه چرا زندگی خودت رو فدای یه نفر دیگه یا یه چیز دیگه بکنی؟؟؟خوب برای دل خودت بنویس نه برای او...برای خودت باش نه برای اون...من هنوز نمی تونم مغز شما رو بخونم..نوشته هات برام جالبه...درکشون سخته..
دست من نیست .. دست توست ... چرا دست روی دست میگذاری ... تنها دلم به این خوش است که شاید دلت تکان بخورد و کاری کنی ... شاید .......... به وبلاگ منم سر بزن شاید ازین حال و هوا بیرون بیای. ممنون میشم نظرم بزاری. منتظرتم
آنا
یا تو در را رویم کلوم کرده ای
و یا من نمی توانم برای دیدنت درب را باز کنم
دهانی که باز شد برای گله از دوریت با بوسه ات برای همیشه بسته شد
باشماق سلام
ادرسم رو اگه دوست داشتی از خورشید بگیر
من هستم
اما جوری که بودنم رو خودم هم حس نم یکنم !
آنا
سلام.من نمی دونم این تو کیه که انقدر برات باارزشه!!او که بخواهی می نویسی و اگه نخواد نمی نویسی؟!!آخه چرا زندگی خودت رو فدای یه نفر دیگه یا یه چیز دیگه بکنی؟؟؟خوب برای دل خودت بنویس نه برای او...برای خودت باش نه برای اون...من هنوز نمی تونم مغز شما رو بخونم..نوشته هات برام جالبه...درکشون سخته..
دست من نیست .. دست توست ... چرا دست روی دست میگذاری ... تنها دلم به این خوش است که شاید دلت تکان بخورد و کاری کنی ... شاید ..........
به وبلاگ منم سر بزن شاید ازین حال و هوا بیرون بیای. ممنون میشم نظرم بزاری. منتظرتم