نشسته ام در جایگاهی که برای عروس و داماد تدارک دیده اند .. عروس خواهر من است همبازی همه ی دوران کودکی و بزرگسالی ام .. کنار من می نشیند .. می گوید انگار ازدواج همه اش مثل یک بازی است!.. می خندم .. آره اولش همین بازی هاست مثل بازی های خودمان ولی بعد که رفتی زیر سقفی که خودت می شوی مسئول همه ی اتفاقها برایت جدی می شود!.. مثل همیشه تعجب می کند و با آن چشمهای درشت و عسلی رنگش نگاهم می کند.. کمی مکث می کنم .. نه انگار فرقی هم نمی کند راست می گویی مثل یک بازی است اصلا تمام زندگی همین بازی است..
ای کاش دلتنگی نیز نام کوچکی داشت
مثل مرگ که نام کوچک زندگی است...
سلام دوست عزیز !
متن کوتاه و قشنگ و پرمعنی بود !
مقل همیشه موجز و مفید .
شاد باشین و سربلند دوست من !
سلام.به سلامتی.تبریک میگم.خیلی خوشحال شدم.ان شاءاله یه روز خودت عروس بشی..آره خب..زندگی یه بازیه..ما به اراده ی خودمون که به این دنیا نیومدیم..حالا که هستیم باید خوب بازی کنیم..خوب زندگی کنیم..هر چند اینجا زندگی خیلی سخته..مخصوصا واسه خانوما..اما می شه خوب زندگی کرد.بهترین آرزوها رو برات دارم.
خیلی خسته ام
انگار 1000 ساله شده ام
...