فراتر..

یک مستی بزرگ بیشتر نیست .. ساعتی دیگر خواهد پرید .. حالا فقط چاره مستی پس از مستی است ..  

 

می گوید من که دست بالایش یک سال زنده میمانم پس چرا اصلا زنده بمانم! .. 

 

می گویم اتفاقا درست می گویی چون من هم که نمی دانم چقدر زنده خواهم ماند مدام می گویم بلاخره که تمام می شود پس اینهمه زنده بودنم برای چیست!‌ .. لااقل تو به شوق این یک سال مهلتی که داری ناخودآگاه پی لذت بردن از همین لحظه هایی .. ولو خودت ندانی ..  

  

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
Mr.Cappuccino سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 01:35 ب.ظ http://acappuccino.blogsky.com/

مستی پس مستی

باشماق شنبه 29 تیر 1392 ساعت 10:49 ق.ظ

هیچ معلوم نیست کی تا کی هست
پس دم غنیمت است

باشماق شنبه 22 تیر 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

خیلی وقته به این نتیجه رسیده ام که مرگ وجود ندارد
فقط یک جابجایی است یک زمان تو رحم مادر یک زمان هم همین جا بعدش عالم دیگه که به اون برزخ میگن بعدش هم آخرت یا محشر

dr Mashhadi جمعه 21 تیر 1392 ساعت 12:16 ب.ظ http://seda75.persianblog.ir

سلام.مطلب عمیق و معناداری نوشتی...من بیمارهای سرطانی زیادی دیدم که همین حس رو داشتن.خصوصا وقتی می دونستن بزودی میمیرن...منم گاهی این حس و دارم...خیلی سخته...آدم به مرگ فکر کنه..اصولا آدمها دوس دارن نمیرن...راستی حتما کتاب حاجی آقا صادق هدایت رو بخون...اونم درحالی که حس می کنه داره میمیره حسش رو می گه...و اصلا دوس نداره بمیره..یه جاش می گه: یعنی من باید از همه چیز دل بکنم..از این همه غذاهای خوب..این همه زنان خوشگل...این همه پول و لذایذ دیگر..نه من نمی خوام بمیرم...راستی آدم که یه بار بیشتر به دنیا نمیاد ...پس چرا نادیده بمیره..این همه چیزهای خوب هست..این همه کتاب..این همه فیلم...این همه کشورهای دیدنی..آدمهای رنگارنگ...این همه سایت...و خیلی چیزهای دیگر...راستی خورشید خانم عمر درازی داره...من مطمئنم...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد