..

صدای راه رفتنش روی در سطل زباله آزارم میدهد .. حس کشتنش را ندارم .. از طرفی بیش از حد پررو شده است .. گاهی بهش فحش می دهم .. اما پوست کلفت تر از این حرفهاست .. البته زبان مرا هم که نمی فهمد .. ازش انتظاری ندارم .. فقط همینکه کمتر سر و صدا کند و اندام براق و طلایی رنگش را کمتر از جلوی دیدگانم بگذراند می تواند زنده بماند .. هر چه فکر می کنم در زمینه حق حیات تفاوتی میان خودم و او نمی بینم.. گاهی فکر می کنم در زمینه های دیگر هم تفاوت چندانی با هم نداریم!...

نظرات 5 + ارسال نظر
امین یکشنبه 6 مرداد 1392 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام سرکار خانم فیزیوتراپست
سوسک ؟؟نه نبود
باشه یه کاریش میکنم
آره میدونم درصد بیشتر دانشجویان این رشته هم کارمندای بانک هستند که میخوان مدرک بالاتری بگیرن
تحقیقات میگه که همه رشته ای میری باید شانس داشته باشی
شانس به خودت و دانشگاهت و خیلی چیزای دیگه بستگی داره
مهندسی کامپیوتر هم اسم مهندسی رو داره هم منزلت اجتماعی نسبت به حسابداری ولی سخته در امدش نه ....
حسابداری هم اسونه و منزلت اجتماعی باری یه پسر به اونصورت نداره و کارش هم راحت تر گیر میاد نسبت به کامپیوتر
ولی خوب هر کسی یه چیزی میگه احتمالا به کامپیوتر

dr mashhadi شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام.دوباره همون مسخ ...حسی که حالا حالا از وجودت نمی خواد بیاد بیرون...البته امیدوارم زود از مسخ رهایی یابی..راستی ممنونم از پیغامهای زیبای شما.گاهی خصوصی شون می کنم تا برای خودم باشن نه کسان دیگر .

باشماق شنبه 29 تیر 1392 ساعت 10:47 ق.ظ

همه حق حیات دارن اما به شرطا و شروطا

امین جمعه 28 تیر 1392 ساعت 04:50 ق.ظ http://over.blogsky.com/

ببخشید یادم رفت ادرس وبمو بزارم

امین جمعه 28 تیر 1392 ساعت 04:50 ق.ظ

سلام
نفهمیدم چهه جونوریه
خوب بندازش بیرون از روی سطل و توی خونه
به هر حال بهونه ی خوبی شد واسه نوشتنت
زیبا بود
حالا چرا فکر میکنی توی زمینه هایی باهاش تفاهم داری ؟
دلگیری ولی گویا حوصله شاکی بودنم نداری ؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد