آنا..

تو با همه قهر کرده ای.. 

من با خودم.. 

نه با من حرف میزنی.. 

نه حرف مرا گوش میدهی.. 

سکوت می کنم.. 

تا .. 

تو صدایم کنی.. 

چرا دیگر بوی مهر نمی آید؟!.. 

..

نمی دانم حرفم را باور می کنید یا نه.. نیمی از عمر را به تمسخر آنچه دیگران به آن اعتقاد دارند می گذرانیم و نیمی دیگر را در اعتقاد به آنچه دیگران به تمسخر می گیرند. 

استفانو بنی 

 

خالی از لطف نیست خواندن داستانهای آمیخته به طنز ایتالیایی به قلم استفانو بنی نویسنده ی پسامدرن که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد. قطعا نقدهای بسیاری بر آن رفته است و همواره از این جهت که از رویکردی فانتاسیک (شگفت یا پندار و رؤیاوار) برخوردار است مورد توجه قرار گرفته است.

تنها..

تنها که می شوم 

تازه قدر تو را می فهمم 

صدایم که عوض می شود  

از ساعت های طولانی که با هیچ کس سخن نگفته ام  

تازه قدر گوشهایت را می شناسم 

گاهی مرا تنها بگذار 

وقتی اینهمه کنارم باشی 

دیگر قادر نیستم ببینمت 

تنها که می شوم 

به تو می اندیشم 

به تو که همیشه هستی.. 

خستگی..

خسته شدم از بس که خودم را خسته می کنم .. کی تمام می شود انرژی ام .. یک مسابقه است .. انگار با خودم در رقابتی بیهوده وارد شده ام .. می خواهم روی خواب را کم کنم .. روی خوراک را کم کنم .. روی خودم را نیز .. همیشه باید زیاده روی کرد تا فکرهایی که مثل کرم توی مغز آدم وول می خورند تمام شوند .. کار زیاد .. خواب زیاد .. خستگی .. بیهوشی .. روشهای ساده تری هم هست .. سابقه خانوادگی ام نشان می دهد استعداد دو چیز را دارم: اعتیاد و دیوانگی .. گاهی دست خودم نیست که به یک چیز پیله می کنم ..

داروخانه

خانم جوان: ببخشید من دقیقا متوجه نشدم اون دفعه چی گفتید آب بریزم تو لیوان یا ادرار؟ 

مسئول داروخانه: ببخشید آب توی لوله چطوری بفهمه شما باردار هستید؟!